باد وزید
دفتر مشق شب را ورقی زد
برگهای درختان زیتون را تکانی داد
و گیلاسهای خوش طعم را به زمین ریخت
باد وزید
و او را با خود برد
پرافتخارترین و شناخته شده ترین فیلمساز ایرانی بود. کشورش را دوست داشت. در مصاحبه ای گفته بود: «در تمام فیلمها خواستهام این است که تصویری مهربانتر و صمیمی تر از انسانیت و کشورم را به نمایش بگذارم.»
او از کشورش فرار نمیکرد. از سیاست فرار میکرد. اعتقاد داشت سیاست تاریخ مصرف دارد و ارزش هنر را پایین می آورد. اما سیاست او را رها نکرد. سانسور رهایش نکرد. او میگریخت. مانند همه آن کودکانی که در آثارش از ترس خانه یا مدرسه میگریختند.
او به جستجوی خانه دوست شتافت و یادش و نامش باقی ماند.