-
اندر احوالات مبارزه خر ملانصرالدین با ویروس کرونا
دوشنبه 12 اسفند 1398 11:29
صبح طبق روال همیشگی از خواب بیدار شدم و بعد از شستن دست و صورت به هفت روش سامورایی قصد خرید نان کردم. همسرم درحالیکه نایلون بزرگ نان را آماده میکرد جواب سلامم را داد و گفت بقچه پارچه ای مخصوص نان را شسته و روی رخت آویز است. پیش ازینکه به سمت رخت آویز بروم پرسید: - دستهاتو شستی؟ - بله، همین الان به همان روشی که گفتی...
-
دلفین سفید
چهارشنبه 3 مرداد 1397 06:49
فکر نمی کنم هیچوقت غمگین تر از حالا بوده باشم. به نظر من انسان مرده وجود ندارد؛ انسان یا زنده است یا غمگین. حتی در چهره مردگان هم می شود آثاری از شادی دید. دلم می خواهد برف بازی کنم. وسط تابستان با دوستانم جایی قرار گذاشته ایم که یک پارکینگ بزرگ مسقف و تاریک است و به نظر می رسد که آنجا برف پیدا میشود. باید جایی مثل...
-
چطور از شر سوسک های خانه خلاص شویم!
دوشنبه 25 دی 1396 01:44
این مطلبی که مینویسم تجربه موفق خودم در از بین بردن سوسک های آشپزخانه است، چون خیلی توی نت گشتم و هیچ مطلب کاملی پیدا نکردم و بسیاری از روش ها ناقص و عملی نبود گفتم این تجربه خودمو به اشتراک بذارم. سوسک ها در سه محل از خانه میتونن تخم ریزی کنن: دستشویی، حمام و آشپزخانه. برای دو مورد اول راه حل های بسیاری هست. سوسکهای...
-
زمستان نزدیک است
یکشنبه 24 دی 1396 10:06
پشت پنجره اتاق زیر شیروانی کنار چراغ نفتی کوچکی که رویش یک کتری آب آرام آرام میجوشد ایستاده ام و کوچه خاکی روبروی خانه را که حالا با قطرات باران خیس شده تماشا می کنم. در دور دست چاله های آب از برخورد قطرات باران متلاطم و در نزدیکی گهگاه قطره ای باران به شیشه پنجره آهنی می خورد و شکل نیزه ای به خود میگیرد که میخواهد...
-
ارسطو
سهشنبه 9 آبان 1396 14:01
از کشتی پیاده شده ایم و در خیابانهایی که شبیه یکی از شهرهای جنوب است به سمت محل بازرسی گمرک حرکت می کنیم. دوستان دوره راهنمایی همراه ما هستند. جواد و مهدی را بین همراهان می بینم. اسم جواد جعفریان را چند روز پیش در یکی از گروهها دیده بودم و اصلا خاطرم نمی آمد که او کیست؟ چهره امروزش که کاملا برایم ناآشنا بود اما ذهنیتی...
-
ساعت ساز نابینا
سهشنبه 2 آبان 1396 19:47
ابرهایی که سایه انداخته بودند کنار رفتند و آفتاب تابید. حالا باید انتهای دره آنجایی که دشت مملو از شقایق های نارنجی رنگ بود، سایه افتاده باشد. وقتش بود که به راه بیوفتم. کوهستان مقدس این بالا بسیار آرام و ساده است اما کمتر کسی میتواند این کوهستان خطرناک را طی کند و به قله برسد. راه زیادی تا معبد نمانده است. چند قدم و...
-
پستچی همیشه دوبار زنگ می زند
دوشنبه 24 مهر 1396 07:37
راس ساعت پنج و سی و هشت دقیقه صبح چشمم را باز می کنم. نور چراغ مطالعه که روشن گذاشته بودم اتاق را روشن نگاه داشته است. صندلی قرمز رنگی که کنار تخت قرار دارد از تابش مستقیم نور چراغ مطالعه به چشمم جلوگیری می کند. خواب دیدم یک عنکبوت پنج پا با لاکی دایره ای شکل شبیه لاک پشت دور اتاق می گردد و مردی با چهره آفتاب سوخته...
-
تنها در خانه.../ نقد فیلم «تابستان داغ»
یکشنبه 16 مهر 1396 07:07
فیلم «تابستان داغ» یک ملودرام اجتماعی، نخستین ساخته «ابراهیم ایرج زاد» روایت گره خوردن زندگی دو زوج جوان بهواسطه مشغلههای زندگی شهری است. در سکانس اول که چند دقیقهای از فیلم نگذشته داستانی از ماجرای نسرین (پریناز ایزدیار) و فرهاد (صابر) روایت میشود که نسرین میخواهد از فرهاد فرار کند اما فرهاد آنها را پیدا کرده...
-
بستنی چوبی
یکشنبه 2 مهر 1396 11:14
چهاردهساله بودم که پدرم مرد و چیزی جز یک خانه قدیمی که درودیوارهایش صدا میداد برای ما باقی نگذاشته بود. به لطف خیرین و امنای محل، حاجیها و امام جماعت مسجد که مردهای مسنی بودند نیازهای منزل تأمین میشد. با خودشان گوشت، برنج و روغن میآوردند و حتی نیاز نبود که ما به بازار سر بزنیم. وقتیکه میآمدند مادرم به من مقداری...
-
قطار ابدی / نقد فیلم بیست و یک روز بعد
شنبه 1 مهر 1396 20:51
«21 روز بعد»، ساخته محمدرضا خردمندان، یک درام اجتماعی با دیدگاهی رئال نسبت به مسئله فقر است. تفاسیر متعددی از رئالیسم میشود که این فیلم انطباق نسبتاً خوبی با اکثر این تفاسیر دارد. یک تفسیر کلی از رئالیسم این است که اثر به مسائل خارج از ذهن بپردازد. یعنی علیرغم اینکه فیلم یک شخصیت اصلی دارد اما این امر خارجی است که از...
-
اسب، حیوانی نجیب/ نقد فیلم «نگار» ساخته رامبد جوان
یکشنبه 26 شهریور 1396 21:29
یکی از مضامین قدیمی در افسانههای باستان «روح انتقامجو» است. از چودیل هندو تا کرس یونانی و انواع روحهای انتقامجو که خود فاعل هستند و بهتنهایی انتقام میگیرند. مضمونی دیگر که بیشتر در ادبیات و سینمای مدرن دیده میشود «زن انتقامجو» است. «بیل را بکش» قطعاً معروفترین فیلم در این ژانر است. «نگار» ترکیبی از این دو اما...
-
طعم لذیذ تازیانه
پنجشنبه 16 شهریور 1396 03:13
شبی تاریک در کوچه پس کوچه های تنگ شمیران قدم میزدم و سیگارم را دود میکردم. زمین خیس بود و باران تازه قطع شده بود. نمناکی هوا موجب میشد عبور جریان دود از نایژکهای ام لذت مضاعفی داشته باشد. داشتم فکر میکردم چطور ممکن است که چیزی برای آدم ضرر داشته باشد و مرگ بیافریند اما تا این حد لذت بخش باشد؟ همینطور که کوچه های خلوت...
-
کمابیش
شنبه 4 شهریور 1396 13:04
زندانی که دیوارهایش کوتاه تر است آزاد نیست خاطرت باشد هم آنکه خندید هم آنکه که کمتر گریست شاد نیست رنج کمتر کشیدن لذت بردن نیست
-
استعفا
جمعه 3 شهریور 1396 08:29
یادم رفت برایت بنویسم که من یک پایین شهری عبدل آبادی پاپتی هستم که روزی دوازده ساعت کار میکند و دو ساعت هم در ترافیک است. حوصله ادبی برای بورژواهایی مانند تو است که در دفترت بنشینی پشت کامپیوتر، ژست کار کردن و عرق ریختن زیر باد کولر گازی به خودت بگیری، درحالیکه رادیو برایت از اخبار اقتصادی می گوید که من هم جزوی از...
-
گربه سان گوش بریده وحشی و زشت
سهشنبه 31 مرداد 1396 08:58
مادرم را با ماشین به جایی می بردم. روی صندلی شاگرد کنارم نشسته بود و من دنبال جای پارک می گشتم. یک جایی بود شبیه محله های جنوب شهر با کوچه های باریک که وسطش یک جوی آب کم عمق قرار دارد با بوی نمناکی که مدام در فضا استنشاق می شود. جای پارکی پیدا کردم و پیاده شدم. مادرم در ماشین ماند. به سمت خیابان اصلی پیش رفتم. می رفتم...
-
مفهوم دنیا، آزادی و گوه درون
جمعه 27 مرداد 1396 09:43
به اطرافم که خوب نگاه می کنم می بینم همه جا را گوه گرفته است. به نظر می رسد یکی از عوامل بقای طبیعت همین گوه باشد. گوه به ظاهر چیز بسیار مشمئز کننده ای است و کثیف است و بدبو و نمی شود از آن به نیکی یاد کرد! حتی وقتیکه در متنی از گوه حرف زده می شود دیگر ارزش ادبی خودش را از دست می دهد چون واژه ای زشت و بی ادبانه است....
-
"جمع اضداد"
جمعه 27 مرداد 1396 07:54
از سنگ، لطافت و از جمجمه ات سختی.... از پاییز، زندگی از بهار، مرگ از شب، روشنی و از زهر برایت قند آرزومندم من همانم که دوای سرطان وجودم سیگار بود در زمهریر برف گرمایم می بخشید و هنگام سوختن، آتش برایم سرد شد من در آن سرما سوختم سوختم در دوزخ زمستانی من آواز خوش از کلاغی شنیدم که زمستانش به سر آمده بود و روسفیدی ذغال...
-
همه چیز دچار تغییر می شود
دوشنبه 23 مرداد 1396 06:25
آخرش تو را به دست می آورم. درست مثل همان مگسی که یک روز در مشتم گرفته بودم. زیاد دور و برم می گشت. نمی دانست من که هستم یا در اصل چه هستم. میرفت و دوری میزد و بازمیگشت و با وز وزش عرض ارادتی به حجمی از گوه که در گوشه ای از اتاق نشسته می کرد. خودم را می گویم. صرفا برایش یک حجمی از کثافت بودم که گاه در اتاق حرکت می کرد...
-
بررسی عملکرد جنسیت وزیر در لیبیدو
شنبه 21 مرداد 1396 08:00
برای من یک مساله اهمیتی حیاتی دارد و از مطالبات اصلی من در زندگی است. آن هم اینکه در کابینه دولت حتما یک یا چند وزیر زن باشد. علل اصلی آن را در دو جنبه می توانم بیان کنم. اول اینکه سابقا در کابینه دولت رقیب یک وزیر زن بوده حالا برای ما افت دارد که ما وزیر زن نداشته باشیم! اما دلیل اصلی آن را باید در فرهنگ ما جستجو...
-
معجزه
جمعه 20 مرداد 1396 12:34
هر روز یک عنکبوت سمی با نیشی شصت متری از کنارم رد می شود و مرا نیش می زند و با زهرش حداقل یک روز از عمرم را می کاهد. روزهای اول عنکبوت را می دیدم. نیشش برایم بسیار ترسناک بود. مقداری از من را می مکید و تبدیل به تار می کرد و تارها را دور و برم می بافت. کم کم اطرافم را دیدم که همه جا را تارهای عنکبوت گرفته و من هم در...
-
یک نشانه با زمینه قرمز رنگ که رویش نوشته: 1
یکشنبه 1 مرداد 1396 05:28
To: hsjgg1966ubx@yahoo.co.uk Cc: mehrtabligh2030@gmail.com سلام دوست عزیز ازینکه نامه ات را با تاخیر زیادی پاسخ می دهم عذرخواهی میکنم. امیدوارم حالت خوب باشد . احتمالا خاطرت نیست که من سایت خودم را حذف کرده ام. دیگر سایت ندارم وگرنه در خدمت بودم. بسیار خوشحال شدم که میخواهی ارتباطت را با من بیشتر کنی. یک جایی هستم که...
-
دشمن دانا به ز نادان دوست...
شنبه 31 تیر 1396 09:15
من با اینکه عرصه سیاست ایران را عده ای دوست نادان گرفته اند کاری ندارم. مساله من این است که از دشمن هم شانس نیاوردیم و یک دشمن نادان تر از دوست گیرمان افتاده! یک شب خوابیدیم صبح بیدار شدیم دیدیم عربستان و هم پالکی هایش هم مثل ما شب گذشته را خوابیده اند اما صبح تصمیم گرفته اند رابطه خود را با قطر قطع کنند. اصلا به ما...
-
گفتگوی من و جعبه شماره 6
جمعه 30 تیر 1396 04:08
بساطم را کنار صندلی ساحلی ریختم. زیراندازی رویش پهن کردم. به آرامی رویش دراز کشیدم. گوشی موبایلم را درآوردم و سعی کردم که موج 91.6 اف ام را بگیرم. باوجودی که چند صد کیلومتر فاصله از ایستگاه رادیوی کلاسیک داشتم اما با کیفیت تقریباً خوبی میشد آن را دریافت کرد. گوشی را در گوشم گذاشتم و آرام تکیه دادم . شیر اصلی جعبه...
-
در پیچیدگی های ریاضیات و دستمال توالت
چهارشنبه 28 تیر 1396 03:11
هر کس با دنیای خودش راحت است و در همان دنیای خودش هم سیر می کند. برای من هم همین مصداق دارد. یک نفر دنیایش این است که هرچه فلانی گفت همان است. یا هرچه همه میگویند همان است. هرچه تلویزیون بگوید یا هرچه آقا معلممان بگوید... حالا چه کسی میخواهد یا می تواند با ارائه یک بند "مغالطه توسل به مرجعیت" یا دو سیر...
-
پرچم پریودیسم بالاست! زیر پتو....
سهشنبه 27 تیر 1396 03:11
یک سری افراد را معلوم نیست بین چپ ها فرستاده اند یا واقعا اینها همان مارکسیست ها هستند که دیگر مغزشان خراب شده است! از پانزده سال پیش که با این قماش سر و کله می زنم، حالا درست است که خودم هم عقاید مارکسیستی دارم، اما شاهد خراب شدن مغز عده بسیاری از ایشان بوده ام! طرف طوری به دیگران بر سر مهملات مارکسیستی حمله ی طبقاتی...
-
بخشی از یک وصیت نامه
دوشنبه 26 تیر 1396 08:02
دارم با خودم فکر میکنم که دلم میخواهد بعد از مرگم چه شود؟ اینهمه مزخرفاتی که از افراد مختلف خواندهام هرکدام در نوع خودش یکجور مزخرف است. یک نفر میخواهد بعد از مرگش بیاید روزنامه بخرد و برگردد در قبر! دیگری میخواهد انرژیاش لابهلای زمین منتشر شود! هرکدام یکجور توهم دارند. خوب من هم برای خودم یکجور توهم...
-
معجزه طلایی
پنجشنبه 22 تیر 1396 02:18
پدر در گهواره فرزند خویش زر یافت و هربار بیشتر که میخوراندندش از زمین او بیشتر زر داد پدر را از مدفوع خویش زبانهای مردم را در گوشهایشان فرو کرده بودند دیگر کسی طالب سخنی نبود و این پدر بود و آن سرزمین که زر یافت واعظی بر سر کوه زیتون از کنار ساحل صور و صیدون مردم را به سوی خویش می خواند و من او را یافتم آنجا که معجزه...
-
چاقوی سوئیسی
چهارشنبه 21 تیر 1396 04:02
همسایههای ساختمان روبرو، آنطرف کوچه دو مرد لات و بی سروپا هستند که باهمه افراد محل مشکل دارند و برای همه دردسر ایجاد میکنند. مدیر ساختمان ما یک مرد چاق است که مشکل قلبی و تنفسی دارد و همیشه با این اراذل و اوباش مشکل دارد. سابقاً راننده کامیون بوده و در دلش ترسی ازین افراد ندارد. چندین بار هم با آنها درگیر شده اما...
-
ماهی در دریای خشک/نقد فیلم «من، دنیل بلیک»
شنبه 17 تیر 1396 02:07
«من، دنیل بلیک» یک درام اجتماعی شخصیت محور است. شخصیت اصلی فیلم دنیل بلیک (دیو جانز) یک مرد 59 ساله نجار است که به دلیل عارضه قلبی و به پیشنهاد پزشک معالجش نباید به کار کردن ادامه دهد. به همین دلیل دنیل به دنبال دریافت مستمری ازکارافتادگی خود است و در این راه دچار چالشهایی میشود. دنیل نجار در ساخت صنایعدستی چوبی...
-
یک دنیای بهتر
جمعه 12 خرداد 1396 02:03
هرروز صبح یک مرد عریان می آمد و پیراهنی به من هدیه می داد دیروز پیراهن را بر تنش کردم و او از من رنجید و امروز نیامد و امروز و دیگر نیامد