توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

معجزه

هر روز یک عنکبوت سمی با نیشی شصت متری از کنارم رد می شود و مرا نیش می زند و با زهرش حداقل یک روز از عمرم را می کاهد. روزهای اول عنکبوت را می دیدم. نیشش برایم بسیار ترسناک بود. مقداری از من را می مکید و تبدیل به تار می کرد و تارها را دور و برم می بافت. کم کم اطرافم را دیدم که همه جا را تارهای عنکبوت گرفته و من هم در میانش اسیر شده ام. عقل حکم کرد که با عنکبوت سازش کنم. حالا دیگر عنکبوت را نمی بینم. به جایش یک کشتی بزرگ روی آب است. یک پل شصت متری هم بین او و جزیره وجود دارد. 

از آن زمان امیدوار شدم. کمی سردرد و مشکلات گوارشی برایم ایجاد کرده است. به دکتر هم مراجعه کردم و برایم عینک تجویز کرد. عینک را که میزنم عنکبوت را می بینم و حالم بهتر است. اما همینکه برمیدارم باز امیدواری گریبانم را میگیرد.

آدمها با دو مرض به دنیا می آیند که هنوز درمانی برایش پیدا نشده است. یک مرض اینکه زنده به دنیا می آیند و مرض دیگر هم اینکه به زنده ماندن امیدوارند!

من یک آدم معمولی اهل افریقای جنوبی هستم. در دهه های شصت یا هفتاد میلادی. همینکه سیاهپوست هستم خودش کافی است که مرض امیدواری نداشته باشم! اما به طرز عجیبی هرروز دارم به زندگی امیدوارتر می شوم. میزان امیدواری من به زندگی هرروز بیشتر می شود. پزشکان از روند افزایش امیدواری من قطع امید کرده اند. گویا تبدیل به یک سرطان شده که دارد همه وجودم را در بر میگیرد. حتی عینک هم دیگر کارساز نیست. آنها نمی دانند با این شدت و حد تحقیر و تبعیض چطور دارم هر روز بیشتر از قبل به زندگی امیدوار می شوم. همه تلاش خود را کردند. اموالم و خانواده ام را غارت کردند. به هر شکلی به من تجاوز کردند و به بردگی کشیدند. مرا مجبور به خوردن هر کثافتی کردند. اما من هنوز زنده بودم و به زنده ماندن امید داشتم! عمدتا معتقدند که فقط یک معجزه می تواند مرا نجات دهد.

بالاخره یکی از پزشکان معجزه را در خون من پیدا کرد. سالها قبل برای شفا گرفتن به یک روسپی اوگاندایی مراجعه کرده بودم که می گفتند روزانه صدها نفر را شفا می دهد. او معجزه را در خون من قرار داده بود اما من نمی دانستم و بیهوده به زندگی امیدوار بودم. پزشک در اصل فرآیند معجزه را تکمیل کرد و به من آگاهی بخشید: تو مبتلا به ایدز هستی!

اکنون احساس بهتری دارم. نه به این علت که رژیم آپارتاید سرنگون شده است. حالم بهتر است چون حالا دیگر می توانم با قاطعیت بگویم که بالاخره یک روز می میرم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.