توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

بررسی عملکرد جنسیت وزیر در لیبیدو

برای من یک مساله اهمیتی حیاتی دارد و از مطالبات اصلی من در زندگی است. آن هم اینکه در کابینه دولت حتما یک یا چند وزیر زن باشد. علل اصلی آن را در دو جنبه می توانم بیان کنم. اول اینکه سابقا در کابینه دولت رقیب یک وزیر زن بوده حالا برای ما افت دارد که ما وزیر زن نداشته باشیم!

اما دلیل اصلی آن را باید در فرهنگ ما جستجو کرد. ضرب المثلی هست که می گوید:


"گر خوشگلکی ما را بگاید، از گایش او مارا خوش آید"


اصل قضیه این است که وزارتخانه محل گایش است و چه بهتر که خوشگلکی مارا بگاید تا آقای نعمت زاده! اصلا یک جور حس خاصی هم دارد. در فرهنگ ما شاه و وزیر و سرباز نماد یا در اصل پایگاه خشونت هستند. این خشونت که با زن ترکیب می شود تبدیل به یک خشونت جنسی می شود. یعنی در ذهن من یک زنی پدید می آید با لباسهای چرمی سیاه یا قرمز رنگ که می تواند شاخ و دم شیطان یا یک تازیانه هم در دست داشته باشد!

زنان در طول تاریخ اثبات کرده اند که آب پیدا نمی کنند، وگرنه شناگران بسیار ماهری هستند! مثلا همان یک وزیر زن به تنهایی موفق به گایش میلیون ها بیمار شد! کاری که بسیاری از وزرای مرد قبل از او نتوانستند بکنند! البته تا زمانیکه دورش را مردهای مهمتری گرفته اند انگشت اتهام به سوی خودش نمی رود. بالاخره برای یک جامعه مردسالار افت دارد که یک زن بیاید و میلیون ها بیمار را بگاید و یک مرد فوقش از پس چند صد هزار بربیاید! بنابراین بهتر است افتخار این گایش تاریخی به رئیس دولتش منسوب شود که مرد است و قیافه زمختی هم دارد. درست است که ضرب المثل می گوید که از گایش او مارا خوش آید، اما دیگر نه در این حد!

اما در ضرب المثل فوق نباید امر اساسی "زیبایی" فراموش شود. توجه بفرمایید که ضرب المثل می گوید "خوشگلکی" مارا بگاید نه خانم ابتکار! به همین دلیل است که مساله جوان گرایی در کابینه هم مطرح می شود. من جای رئیس جمهور بودم چند زن جوان را وزیر می کردم که با یک تیر دو نشان بزنم. البته رئیس جمهور خودش در تیراندزای دو نشان تبحر دارند و سابقا با یک فرماندار زن سنی با یک تیر دو نشان زده اند!

اما توصیه من به رئیس جمهور این است که حتما این وزیر زن متاهل باشد. چراکه زن مجرد هنوز راهها و روش های گایش را به خوبی نمی داند. اما زن متاهل، حتی اگر چند سال هم زندگی مشترک داشته باشد، به خوبی می داند که چطور می تواند در یک مجموعه به خوبی به گایش بپردازد و از طرف دیگر طوری وانمود کند که این اوست که مورد ظلم واقع شده است! مثلا استعفای همان تک وزیر زن اسبق خودش نمونه همین مهارت است که در زندگی زناشویی بدست می آید. یا برای مثال فرض کنید مرد خانه بیکار شود و جایی به او کار ندهند یا ماهها حقوقش را شرکت های چینی بلوکه کنند. این زن خانه است که می تواند منابع را طوری تقسیم کند که به یکی غذای کافی برسد و به بقیه نرسد! خصوصا که با سیاست های خارجی ما چنین مهارتی قطعا نیاز خواهد شد. 


دشمن دانا به ز نادان دوست...

من با اینکه عرصه سیاست ایران را عده ای دوست نادان گرفته اند کاری ندارم. مساله من این است که از دشمن هم شانس نیاوردیم و یک دشمن نادان تر از دوست گیرمان افتاده!
یک شب خوابیدیم صبح بیدار شدیم دیدیم عربستان و هم پالکی هایش هم مثل ما شب گذشته را خوابیده اند اما صبح تصمیم گرفته اند رابطه خود را با قطر قطع کنند. اصلا به ما چه ربطی داردکه کشورهای منطقه چه کار میکنند؟! ما در امور آنها دخالت نمی کنیم! گفتیم ان شاءالله که خیر است.
چند هفته بعد متوجه شدیم که دشمن خونی ما در منطقه یک بسته پیشنهادی 13 بندی را فرستاده قطر و گفته که اگر می خواهی با تو رابطه داشته باشیم این 13 مورد را رعایت کن! توجه بفرمایید تحریم شده بسته پیشنهادی نفرستاده، تحریم کننده فرستاده!! یکی نبود آنجا بگوید دشمن نادان عزیز، مگر آن زمان که قطع رابطه میکردی فکرهایت را نکرده بودی که الان بسته پیشنهادی می دهی؟! گفتیم حتما سابقه دوستی و همسایگی ایجاب کرده که خودشان بسته پیشنهادی بدهند! بعد هم تحریم شده زد زیر بسته پیشنهادی تحریم کننده و تحریم کننده را رسما ضایع کرد: 

خدمت کودتاچی عربستان
شیخ محمد بن سلمان آل سعود

آقا ما به چه زبانی بگوییم نمیخواهیم با شما و متحدانتان رابطه داشته باشیم؟! جمع کنید کاسه کوزه تان را! تحریم کردی بسته پیشنهادی هم میدهی؟! من خودم اگر ازین تحریم ضرر ببینم خودم با بسته پیشنهادی جلو می آیم!!

بی احترام
تمیم بن خلیفه آلی ثانی

باز ما گفتیم اصلا به ما چه ربطی دارد که چه کسی به دیگری چه پیشنهادی می دهد؟ مگر ما چه کاره مردم هستیم؟!
داستان اینجا اوج میگیرد که دوباره آمده و پیشنهاد 13 بندی خودش را اصلاح کرده و در 6 بند تقدیم تحریم شده کرده! یعنی از دشمن هم شانس نیاوردیم و یک دشمن نادان گیرمان افتاده! 
احتمالا قطر روی این 6 بند هم کامنت میگذارد و برمیگرداند و بعد مدتی باز عربستان بسته پیشنهادی را بازمیگرداند با این مضمون:

خدمت امیر محترم قطر رفیق عزیزتر از جان
حضرت شیخ تمیم بن حمد بن خلیفه آلی ثانی دامت برکاته

از آنجا که درخواستهای کشورهای حقیر نظر حضرتعالی را به خود جلب نکرد بسته پیشنهادی جدیدی تقدیم حضور کرده ایم که از 6 بند به 3 بند ذیل کاهش یافته است:

1- علاوه بر حمایت از گروههای تروریستی القاعده و طالبان، خواهشمندیم از داعش هم حمایت کنید. راستش از اول هم ما مشکلمان همین بود که چرا از دست پروده ما در منطقه حمایت نمی کنید؟ 
2- به همراه این بسته پیشنهادی دو فروند کشتی حامل هدایای ناقابل تقدیم می شود که خواهش مندیم آنها را بپذیرید و روابط را مجددا با ما از سر بگیرید. لازم به ذکر است پذیرفتن این مورد خط قرمز ماست و اگر نپذیرید به زور متوسل می شویم و جبرا با شما رابطه برقرار میکنیم!
3- در صورتیکه پیشنهادات فوق نظر حضرتعالی را جلب ننموده آماده دریافت نظرات ارزشمند گرامیتان می باشیم

ارادتمند شما
محمد بن سلمان آل سعود

در پیچیدگی های ریاضیات و دستمال توالت

هر کس با دنیای خودش راحت است و در همان دنیای خودش هم سیر می کند. برای من هم همین مصداق دارد. یک نفر دنیایش این است که هرچه فلانی گفت همان است. یا هرچه همه میگویند همان است. هرچه تلویزیون بگوید یا هرچه آقا معلممان بگوید...

حالا چه کسی میخواهد یا می تواند با ارائه یک بند "مغالطه توسل به مرجعیت" یا دو سیر "مغالطه توسل به اکثریت" دنیای یک فرد را از او بگیرد؟ دنیای یک نفر اینطور است که امروز همه چه میگویند؟ من هم همان را میگویم. امروز همه چه می پوشند؟ من هم همان را می پوشم.عکس پروفایلم هم باید نشان بدهد که با جماعت همرنگ شده ام.

من نه ایده ای درباره ریاضیات دارم نه اصلا می دانم این بنده خدا که به تازگی درگذشته کیست؟ چه کار در ریاضیات کرده را نمی دانم و شاید مهم هم نباشد. عجیب است که کسی درباره جایزه ریاضیات او نظری ندارد! وقتی یک فیلمی جایزه می برد همه کارشناس میشوند و از "حق" دریافت جایزه حرف میزنند! حقش بود یا نبود؟! اینجا کسی ایده ای درباره اش ندارد. همین است که هنر ذلیل است و به درد لای جرز می خورد. همانقدر که هنر و ریاضیات کاربرد دارند دستمال توالت هم کاربرد دارد. اما کسی درباره ریاضیات و دستمال توالت نظر نمی دهد! این نشان می دهد که دستمال توالت چقدر از هنر مهم تر و پیچیده تر است!

اما بیشتر از ریاضیات این مساله مهم است که متوفی یک زن بود. اصلا زن بودن خودش یک مساله است. وقتی که زن باشی تبدیل به مساله می شوی: "مساله زنان"!

درباره "مساله" زنان هم مثل هنر، زیاد حرف زده می شود. هرکسی یک نظری درباره زنان دارد و خودش را صاحب نظر و زن شناس می داند! برخی هم خودشان را فمینیست خطاب می کنند! برای فمینیست ها "مساله" زنان خیلی مهم است و اگر یک زن ریاضی دان بمیرد کاری به ریاضیاتش ندارند. این خودش نشان می دهد که بزرگترین هنر متوفی "زن" بودن اوست. اگر یک مرد ریاضی دان فوت کرده بود، یک "ریاضی دان" فوت شده بود اما الان یک "زن" ریاضی دان فوت شده است و این خودش از آن دست مسائل دم دستی و پیش پا افتاده ای است که جامعه از ما انتظار دارد که درباره اش اظهار نظر کنیم.

بالاخره جامعه بشری میخواهد از هر چیزی یک مجسمه بسازد.می خواهد بگوید من می دانم که او چگونه بود. او اینطور بود که من می گویم، شبیه این چیزی که می بینی، شبیه این مجسمه! و یک تمثال بیرونی از آن ترسیم کند که اولا حواست باشد که او یک "زن" است و این خودش یک مساله مهم است. بعد هم اینکه او "ریاضی دان" است و همینها برای اینکه بتوانی اظهار نظر کنی کافی است. بگو، بیشتر بگو. از "زن" بودن بیشتر بگو. تو هم بخشی از همین جامعه هستی و یکی از همین آجرهای دیوار که باید آنرا بسازی. پس اظهار نظر کن. خودی نشان بده و دیوار جامعه را بلند تر و بلند تر کن و به ساخته شدن مجسمه "زن ریاضی دان" به جامعه ات کمک کن.

حالا اگر نظری هم نداری حداقل عکس پروفایلت را عوض کن. من کاری ندارم که سال بعد هم همین کار را خواهی کرد یا نه! من برای سال بعد تو خوراک جدید جور میکنم. یک بار زن فضانورد، یک بار زن بازیگر، یک بار زن سیاستمدار. برای من مهم است که زن "مساله" باشد. حالا چه با این مجسمه چه با مجسمه های دیگر...

برای من مهم این است که از هیچ کس انسان در ذهن خودت نسازی و خارج را به دو دسته زن و مرد تقسیم کنی و برایت هرجا یک چیزی زن بود حائز اهمیت شود و مساله شود و درباره اش بحث کنی...

اصولا وقتیکه چیزی تبدیل به مساله می شود باید آنرا حل کرد. زن را تبدیل به مساله می کنم که او را حل کنم. تفکیک کنم به اجزای سازنده اش و خرد شود و از آن همین حد باقی بماند: زن ریاضی دان! یک دنیا درد، یک دنیا دغدغه، یک دنیا تلاش برای بقا و ماندن و صبوری کردن و تنهایی و شادی ها و غم ها همه به همینجا ختم می شود. یک انسان با آن همه پیچیدگی هایش بشود یک مجسمه مسخره و مورد بحث قرار بگیرد!

پرچم پریودیسم بالاست! زیر پتو....

یک سری افراد را معلوم نیست بین چپ ها فرستاده اند یا واقعا اینها همان مارکسیست ها هستند که دیگر مغزشان خراب شده است! از پانزده سال پیش که با این قماش سر و کله می زنم، حالا درست است که خودم هم عقاید مارکسیستی دارم، اما شاهد خراب شدن مغز عده بسیاری از ایشان بوده ام!

طرف طوری به دیگران بر سر مهملات مارکسیستی حمله ی طبقاتی می کند که انگار مچ سردسته ی خرده بورژوازی را گرفته است! همه ی عقده های کودکی اش را هم با چسباندن یک "طبقاتی" یا "تاریخی" به انتهای هر مزخرفی توجیه میکند! سابق بر این مبارزه طبقاتی بود حالا اصطلاحا دارد "گایش طبقاتی" می کند! معلوم نیست خرده بورژوازی چه مادری ازش گاییده که سگ گله را هم نماد خرده بورژوازی می داند!

انقدر وضعیت توهم آمیز است که به ناچار آدم توهم توطئه برش می دارد که نکند اینها را سرمایه داری به میان مارکسیست ها برای تخریب فرستاده باشد؟ کافی است کوچکترین مخالفتی با ایشان بکنید تا دست به "گایش تاریخی" بزند و آنچه که لایق خودش و پدر مادرش است را نثارت کند!

البته که در فضای مجازی بچه گربه هم سلطان جنگل است! جالب است که این قماش را در هیچ گروهی پیدا نمی کنید مگر اینکه مدیر باشند و اختیار اخراج افراد را داشته باشند! این مبارزان سرخ جامه در گروههای دیگر اصلا حضور ندارند و فقط به مبازرات زیر پتو مشغول اند!

حالا ما هم با عقاید مارکسیستی با همین مغز خراب ها بر می خوریم و هرجا که طرفداری از مارکسیسم بکنیم و از جامعه طبقاتی گله کنیم گایش های تاریخی این قماش به ما هم می چسبد!

از یک طرف می گویند که تاریخ کمونیسم را جعل کرده اند و استالین آنطور هم خونخوار نبوده! بعد از طرف دیگر تا یک حرف مخالف می شنوند گایش طبقاتی را شروع می کنند و طرف را با پیام هایش به زباله دان تاریخ می فرستند!

یک وقت هایی با خودم می گویم بیخود هم نیست که اینها پرچم قرمز را به عنوان نشانه پریود بودن خود انتخاب کرده اند!

مقام والا!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ماجرای آن نان که قرض داده شد!

این آقا شده است سردمدار روشنفکری و میانه روی و شایان ذکر است که ایشان استاد دانشگاه هستند و علوم سیاسی و روابط بین الملل تدریس میفرمایند.

بااینوجود ضمن اینکه نمیداند جایزه صلح نوبل را نروژ میدهد نه سوئد! حتی نمیداند برای اعطای این جایزه باید به چه کسی نامه بنویسد! آخر سفیر یک کشور (آن هم در ایران) چه کاره است در کمیته های اعطای جوایز نوبل که درخواست را به سفیر نوشته ای؟!



جناب آقای گلن فاونتین

مدیر محترم پروژه پلوتو ناسا

با سلام و احترام
خواهشمندم جایزه اسکار امسال را به آقای صادق زیباکلام اعطا فرمایید. چون ایشان خیلی فیلم هستند.

با تشکر
کیارش خوشباش
بیست و هفتم ربیع الاول سنه یک هزار و چهارصد و سی و شش هجری قمری

مشکل مردم خوزستان با گرد و غبار چیست؟

چندی است شاهدیم که مردم ایران را دوباره جو گرفته و از زمین زمان ایراد میگیرند که چرا هوای خوزستان گرد و غبار دارد! این ایرادات هم عمدتا با حکومت است و اینطور بیان میشود که حکومت همه امکانات را در اختیار تهران گذاشته و اصلا اهمیتی برای استانهایی چون خوزستان قائل نیست و در این میان گاه ابراز تنفری هم نسبت به مردم شهر تهران میشود!

حدود 300 روز سال هوای تهران آلوده و بحرانی است و امکاناتی که حکومت در اختیار تهران قرار داده است سرطان ریه و سکته قلبی و مغزی به همراه پارازیت و آلودگی های صوتی و ترافیک و انواع بیماری های روانی است.
مردم خوزستان یادشان رفته که با حمله عراق به خرمشهر و آبادان دسته دسته با هواپیما فرار کردند و آمدند تهران و با همان هواپیماهایی که به تهران تشریف می آوردند مردم تهران میرفتند خوزستان که از ایشان دفاع کنند. 
ادامه مطلب ...