-
پایان شب سیه
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:59
کبود بود شب و تیره بود روز چشمی به شب باز شد و برقی از نگاهی برخاست غنچه های سر به زیر روی بر چشمه نور نهادند زود اما چکمه ای بر قامتشان آمد فرود و تیری بر دیده نور نشست پس شب همچنان تاریک و سرد و کبود و روز همچنان تیره بماند کیارش خوشباش
-
بیشتر
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:58
باز هم بیشتر مرا عاشق خودت کن بیشتر ناز کن ببر با خودت این دل آواره را آزادی و حریت از مرگ بدست آید و بس پس بیشتر به زنجیر بکش این قلب پاره را در این شب طوفانی و طولانی و سرد بیشتر بخند و گرم کن فضای خانه را خورشید نتابید در این ایام تاریک بیشتر نور افشان روشن کن آشیانه را دست مهرت را که میگیرم ز دور بیشتر میبرم ز یاد...
-
مرمر شکن
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:52
به یاد آر چگونه مرمر را به آهن شکست به یاد آر وقت کشی های گرگ مرده را به یاد آر آنرا که آزاده زیست پیش رویش استواران هیچ نیست بیت هایم گرچه مرمر نیستند چون فزون از هرچه مرمر میشوند خاک یا گل همچو آهن میشوند بردم از خاطر سپردم من فراموشی به کام گرد من چون لولیان خاک پر پر می شوند هست آهن در میان مشتشان بیت های مرمرین...
-
چه چیزی خاطره را با خود میبرد؟
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:48
برگها پاره میشوند و می ریزند از درختان و رقصانند گلها پژمرده میشوند و خشک و باد آنها را با خود میبرد کبوتران بال زنانند و رها و پرهاشان را باد با خود میبرد به زهدان گلهای بهاری گرد می پاشد باد و مرگ زمستان را با خود میبرد دریا چو بر آسمان اوج گیرد تکه های دریا را باد با خود میبرد سنگ استوار کوه را بر قعر دره زمان باد...
-
بیهوده مردن
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:44
باران پائیزی بی هیچ رعدی بارید شب بی صدا تنها بود و بوی خاک را نفس عشق به همراه آنان هرگز نفهمیدند معنای عشق چیست و اسیر صدای باد و باران شدند آنان رنج دادند و رنج کشیدند و بی سر پناه در اندوه باران مُردند کیارش خوشباش
-
اینجا کجاست؟ (بیا تا برویم)
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:43
" اینجا کجاست؟ " سکوت مرگبار شب را نور شکست اما با خود آتش آورد سوخت آن مزرعه نحس دوباره ، ای دوست بیا تا برویم خسته ام از تپش نحس زمانه من ندارم توان دیدن آن مرغک دریایی را که به باد آویخت ه خسته ام زین همه اعدام درختان به تن کوه ، ای دوست بیا تا برویم نامه اش باز گشودم امروز با نام نحس زمین نه سلامی در...
-
خون پاک
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:40
این چنین خونی هست رگهای تنم را که به آن مفتخرم خونی از نسلی پاک به بلندای کهن همچون تاک شد در این خاک به خاک خون پاکم چون رفت زیر سمهای سپاهان سکندر بر خاک خون من شد ادغام در رگ و روح کسان که دگر پندارند خونشان چون پاک است از زمین یونان بعد از آن رفت به خاک نسل دیگر از من خون رگها و گلوها سرریز در ری اندر تبریز تیغ...
-
همدم
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:38
این پنجره و این چایی و این سیگار هیچ یک نشان تنهایی نیست همه چیز به پایان رسید خانه ام چنان سرد است که بخار چای برفراز استکانش ابر گشته و ابرها به درونش باز می بارند من امروز از قاب خالی پنجره تنها دور دست میبینم و هیچ چیز حتی اتفاق نیز نزدیک نیست کیارش خوشباش
-
غزل 1
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:37
ای که چشمم ز غمت خون بار است مرغ زندان دلم سوخته اندر نار است عاشق خسته دل از رنج فراقت سوزد دیده در راه تو شب تا به سحر بیدار است عکس رویت چو بیافتد به جفا در جامی عالمی در به در خانه آن خمار است یک نظر جلوه تو عالمی ویران سازد من خراباتی و آن مدعی هشیار است زاهد از بحر نگاه تو نداند هرگز که پس پرده دلدار بسی اسرار...
-
امروز
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:31
امروز تازه شدم غرور شاعرانه را شکستم امروز و تنها زبانی بی زبان بگزاردم و لکنتی ابدی امروز پر زدم از قله های خستگی و فارغ شدم از نیستی امروز جاده در پیش رویم و کوله بار عشق بر دوشم امروز خیالم پر زد به قصه جن و پری امروز و غربتی حاصلم گشت از بیهودگی امروز جمعه بود امروز و باز حرف تازه ای برایم نداشت امروز کیارش خوشباش
-
زندگی را زخمهایی است
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:29
آتشی برخیزد از نهانخانه اعماق وجودم تا بدانم که چه گفت آن مرد بزرگ : " زندگی را زخمی است زخمی که خورد روح تو را چون خوره ای و به محنت نتونی زخم را به کسی اذعان کرد " گاه زخمت شود آنقدر عمیق که شود پاره ای از ذات وجودت که شود عضوی از همه اعضای تنت دیرهنگام که کس آمد و شد مرهمی بر این زخم او ندانست که این زخم...
-
مقاله نویس
دوشنبه 24 فروردین 1394 15:19
نوشته کیارش خوشباش 3 دسامبر 2014 زندانی در سلول خودش روی صندلی پشت میز نشسته است و با خودنویسی که در دست راستش است بازی میکند. او یک مقاله نویس است، یک روزنامه نگار زندانی. خودنویس را بین انگشتان دست راستش میچرخاند و دست چپش را روی برگه های گاز زده شده ای که روی میز قرار دارد گذاشته است. پنکه دیواری درون سلولش میچرخد...
-
صدای شب
دوشنبه 24 فروردین 1394 14:55
صدای قدمهای کسی نیست در این ظلمت شب کودکی خندید دیروز و همه خندیدند و من و تو مردیم هر دو از خنده او و هنوز آن کودک میخندد اما من و تو لب او میدوزیم شهر تاریک تاریک بماند ما از آغاز نمیدانستیم که صدای خفه شب گاهی از بانگ طلوع خورشید ماندگارتر است کیارش خوشباش 6 جولای 2014
-
پنج روز گذشت
دوشنبه 24 فروردین 1394 14:43
پنج روز گذشت پنج روز جرقه ای بود تا به امروز که دلتنگ تو ام آنگاه که زنگ چون ناقوس نواخت تازه من دریافتم که از آن روز پنج روز گذشت و چه اندازه که امروز دلتنگ تو ام من به اندازه این آبی بی حد و نهایت و به اندازه حرفهای همه ی فاصله ها قد تنهایی این قاصدکان دلتنگم هر طرف می نگرم از افق تا به افق از کران تا بیکران خبر از...
-
ماجرای آن نان که قرض داده شد!
دوشنبه 24 فروردین 1394 14:39
این آقا شده است سردمدار روشنفکری و میانه روی و شایان ذکر است که ایشان استاد دانشگاه هستند و علوم سیاسی و روابط بین الملل تدریس میفرمایند. بااینوجود ضمن اینکه نمیداند جایزه صلح نوبل را نروژ میدهد نه سوئد! حتی نمیداند برای اعطای این جایزه باید به چه کسی نامه بنویسد! آخر سفیر یک کشور (آن هم در ایران) چه کاره است در کمیته...
-
نامه به مرجان
دوشنبه 24 فروردین 1394 14:24
نوشته کیارش خوشباش 28 ژانویه 2015 عزیزترینم شبها و روزهایم دارند بیهوده از پس هم میگذرند. چه قدر قلبم از نوشتن به درد می آید. چقدر دلتنگت شده ام و چقدر این روزها تاریک و سرد است. سرم را گرم نوشتن کرده ام. داستانی که برایت گفته بودم. به دلم ننشسته است. هوایش مثل هوای این روزها سرد و بی روح است. هربار که کسی را در...
-
نت سیاه
دوشنبه 24 فروردین 1394 14:13
نوشته کیارش خوشباش 3 فوریه 2015 در تنهایی خودم مشغول نواختن ساز بودم. هرچه بین برگه های نت میگشتم آهنگی که باب میلم باشد پیدا نمیکردم. خیلی وقت است که هیچ آهنگی نتوانسته آنگونه که باید روح مرا تسلی بخشد. آخرین بار به خاطر می آوردم یک موسیقی بی کلام بود که داشت گریه ام را درمی آورد. موسیقی بی کلام خیلی بیشتر شبیه آن...
-
مشکل مردم خوزستان با گرد و غبار چیست؟
دوشنبه 24 فروردین 1394 14:05
چندی است شاهدیم که مردم ایران را دوباره جو گرفته و از زمین زمان ایراد میگیرند که چرا هوای خوزستان گرد و غبار دارد! این ایرادات هم عمدتا با حکومت است و اینطور بیان میشود که حکومت همه امکانات را در اختیار تهران گذاشته و اصلا اهمیتی برای استانهایی چون خوزستان قائل نیست و در این میان گاه ابراز تنفری هم نسبت به مردم شهر...