توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

شهرت

نام در این گنبد زرین نباشد هیچ گاه
افتخاری نیست آن سنگ گران
آنکه بر گورش طلا کاری شده است
نیست رجحانی برش با دیگران

شعرها بر سنگها حک می شوند
یاد را با خود برد باد خزان
هرکه بالای سرش شیون بود
نیک آرامش ندارد آن زمان

بر سر سنگش بود آب و گلاب
یاس و داوودی بود عنبرفشان
زندگانی پر ستم یادش کند
پیشش اما سروهایی قدکشان

روی بامش زر به زیرش سیمگون
سکه های کاغذین پرپرکنان
رنج دنیایی برایش بس نبود
باقیش برجاست بر دوش کسان

من نخواهم اینچنین گوری که بالای سرم آیینه هاست
من نخواهم سیم و زر آنگه که در صحنم گداست
مشک و عنبرهایتان را از سرم دور کنید
من نخواهم خود ببینم گه که در گوشم صدای کرمهاست

بشکنید این سنگ زرین مرا
من نمی خواهم برایم صحن فراشی کنید
جای آن یادم به ذهن خویش نقاشی کنید

آرزو دارم که سنگم پر ترک باشد به گل
خرد باشد قطعه هایش چون نخستین بعد چل
آن بزرگی را که یادش را ز خاطر برده ایم
تکه های سنگ قبرش میشود بیش از چهل


کیارش خوشباش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.