توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

بیا

هوا سرد شد و برگها ریختند
عطر میوه ها را باد با خود برد

در فصل بافتنی
آغوشم را ژاکتی بر اندامت
و شعرهایم را شال و کلاهت بافته ام
اما هنوز
عشق بافتن موهایت
گرمابخش خانه است

نیمه شب از خواب پریدم
و کابوسی 
یادآور جای خالی تنهایی در من بود
شب خیابان نیز چو من
جای خالی صدای پای عابری را میجویید
که شبانه منتظر یک حادثه تلخ
با دشنه ای در جیبش از میان میگذشت

اما من
منتظر آمدن هیچ حادثه ای نیستم
من نه گرمای خورشید را دل بسته ام
نه به عطر شکوفه های گیلاس
من تنها منتظرم
تا تو بیایی


کیارش خوشباش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.