توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

"جمع اضداد"


از سنگ، لطافت
و از جمجمه ات سختی....


از پاییز، زندگی
از بهار، مرگ
از شب، روشنی
و از زهر برایت قند آرزومندم

من همانم 
که دوای سرطان وجودم سیگار بود
در زمهریر 
برف گرمایم می بخشید
و هنگام سوختن، آتش برایم سرد شد
من در آن سرما سوختم
سوختم در دوزخ زمستانی

من آواز خوش از کلاغی شنیدم
که زمستانش به سر آمده بود
و روسفیدی ذغال برایش مانده بود

من به اندازه یک دریا خشک
و به مانند یک کوه، حقیرم

من عادت دارم که هرروز
هنگام تعویض پوشک پدرم
از نوزادم بخواهم که در گوشم ادرار کند

درون خانه ام پر است از دیوار
بدون در
فقط دیوار
پر است از حصار
پر است از حصر

من از خانه ام خواستم که حصارهایش را بردارد
و نباشد
و دیگر خانه ام نباشد
بیرون بریزد هرچه دیوار است
و هرچه پنجره است و حصر

من خدایی را می پرستیدم که مکار بود
و از یک حاکم شرع، محاکمه ای عادلانه خواستم
او مرا محکوم کرد به برهم زدن نظم 
در لانه مورچگان
و آنها مرا سنگسار کردند


برایت از سنگ، لطافت می خواهم
و از جمجمه ات سختی برایت آرزومندم