توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

توهمات ابدی

به کاریکاتورها فقط نخندید!

ماجراهای نصفه نیمه - 1

در باغچه خانه آقا یوسف زشت ترین گل دنیا میرویید. این گل پشمالو نام داشت و این اسم را آقا یوسف برای این گل انتخاب کرده بود. فرق این گل با تمام گلهای دنیا در این بود که این گل مو داشت و ریش و سبیل در میاورد. 

روزهای اولی که آقا یوسف دید چنین گل عجیبی در باغچه خونه اش رشد میکنه دست به قیچی شد و به حیاط خانه رفت. موقعی که آقا یوسف داشت با قیچی از در خونه بیرون میرفت نبات خانم بهش گفت: " چی؟ میخوای به خاطر یه مقدار مو گل بیچاره رو قیچی کنی؟"

آقا یوسف پاسخ داد: "نه طوطی وراج. میخوام ریشهاش رو کوتاه کنم"

آقا یوسف همسرش رو طوطی خطاب میکرد. چون نبات خانم همیشه حرفهای آقا یوسف رو تکرار میکرد. انقدر به نبات خانم گفته بود طوطی که نبات خانم تبدیل به طوطی شده بود. البته هیچکس نبات خانم، همسر آقا یوسف رو یادش نمیاد. آقا یوسف عکسهایی از یک زن به درو همسایه نشون داده و مدعی است که طوطی مورد نظر سابقا همسرش بوده. حتی طوطی هم تایید میکنه که زمانی همسر آقا یوسف بوده. اما هیچ کس نبات خانم رو در زمانی که آدم بوده ندیده. هیچ کس به جز "آقا مهدی نیمه". 

ادامه مطلب ...

قیامت

نوشته کیارش خوشباش

12 مارچ 2013

به مناسبت فرارسیدن نوروز 1393


صبح شنبه دو روز مانده به عید بود. مرخصی اجباری نصیبمان شده بود و برعکس روزهای دیگر به راحتی از خواب بیدار شدم و بعد از خوردن صبحانه ،آماده بیرون رفتن از خانه شدم. تا اول خط اتوبوس را پیاده رفتم و سوار اولین اتوبوس شدم. صندلی های آخر اتوبوس همیشه بهترین جا برای نشستن هستند خصوصا جاهایی که نیاز نیست برای پیاده شدن افراد دیگر از جا بلند شد.

سرم را به شیشه اتوبوس تکیه داده بودم و بیرون را نگاه میکردم و گهگاه چشمم به چشم عابرین پیاده یا سواره می افتاد. مسیری طولانی از خانه تا مقصدم داشتم پس باید به نوعی خودم را سرگرم میکردم و چه سرگرمی از این بهتر که به افراد دیگر خیره شوم و به خیال خودم آنها را روانشناسی کنم و از اوضاع درونشان به خودم خبر دهم؛ آنهم خبرهایی که گاه خودم سخت باور میکردم!
بالاخره اتوبوس به ایستگاه مورد نظرم رسید و صدای ضبط شده زنی اعلام کرد: "بیست متری افسریه" 
ادامه مطلب ...